هو الاول والاخر والظاهر والباطن تو با صد هزار جلوه برون امدی که با صد هزار دیده تماشا کنم تورا یکوقت فیلسوف خدا را معرفی میکند میگوید ذات واجب الوجودی که وجود عین ذات اوست و سلسه تسلسل امکان موجودات به وجوب وجود او خارج شده والا دور پیش امده
یکوقت انبیاء خبر از او اورده اند که اذا سالک عبادی عنی فانی قریب اجیب دعوه الداع اذا دعان
وقتی از او میپرسی من ربکما قال ربنا الذی اعطی کل شئ خلقه ربنا الذی یحیی و یمیت
خلاصه در بیان و تصور و توضیح فرق است بین خدای فلاسفه با خدای انبیاء که متاسف هم میشود فلما آسفونا خوشحال هم میشود اگر به عیادت مومن بروی به عیادت او رفته ی و اگر گدایی را رد کنی رسول او را رد کرده ای ...
نه خدای فلاسفه است که در گوشه سلسه علل طولی عالم باشد بلکه
و فی انفسکم افلاتبصرون
نحن اقرب الیه من حبل الورید
هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن
ناگهان پرده برانداختهای یعنی چه
مست از خانه برون تاختهای یعنی چه
ناگهان یعنی نه زمانی بود و نه مکانی
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ عليه السلام، قَالَ: «إِنَّ اللّهَ کَانَ إِذْ لَا کَانَ فَخَلَقَ الْکَانَ وَ الْمَکَانَ [3]، وَ خَلَقَ نُورَ الْأَنْوَارِ الَّذِی نُوِّرَتْ مِنْهُ الْأَنْوَارُ،
پس در این مرحله پرده برانداخت و از هو الباطن خود هو الظاهر را هم نشان داد
مست همان محبت ذاتست به خود که کنت کنزا مخفیا فاحببت ان اعرف فخلقت الخلق
تو با صد هزار جلوه برون امدی که من
با صد هزار دیده تماشا کنم ترا
خوب است مبلغین ذهنیت مردم را درباره خدا ذهنیت خدای انبیاء وقران بکنند نه ذهنیت خدای فلاسفه که در عمل خیلی فرق است در احساسات خیلی فرق است در انید وناامیدی خیلی فرق است با خدای فلاسفه که خشک و بی روح است نمیتوان ارتباط برقرار کرد ولی با خدای انبیاء راحت انسان حرف میزند نزدیک است و باصفا و باحیاست کریم است باحال است و...
الحمدلله اولا و اخرا و ظاهرا و باطنا