رسول امی 
 
 برخی خداوند ٬پدر انهاست مثل عیسی بن مریم  ولی برخی خداوند مادر انهاست کدامیک از این دو امت جمالی تر اند  
 
او رسول امی ست یعنی سواد ندارد سیاهی ندارد دستکاری شده خاکی نیست امی دست نخورده است صاف است بر فطرة است خط بشری در او اثر نداشت زیتونة لاشرقیة و لاغربیة ست 
 
امی است یعنی بچه نَه نه است مهر مادری دارد و الجنات تحت اقدام الامهات 
برخی امی اند به این معنی که اهل ارزو و ظن اند این امی ارزش ندارد 
منهم الامییون لایعلمون الکتاب الا امانی و ان هم الا یظنون 
برخی امی اند که کتاب وحی ندارند قالوا لیس علینا فی الامیین سبیل 
 
ما پیامبر امی داریم النبی الامی ٬در تورات و انجیل امده که امربه معروف و نهی از منکر میکند طیب را حلال و خبث را حرام و غل و زنجیر از دست و پا باز کند 
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت 
به غمزه مساله اموز صد مدرس شد 
چرا خط ننوشت چون 
اذا لارتاب المبطلون 
اگر خط مینوشت بَطالها دچار شک میشدند که قران را از تورات و انجیل جمع کرده چون جمع همه حرفهاست اوتیت الطوال مکان التوراة و المئین مکان الانجیل است 
اینها فکر میکنند همان تورات و انجیل است حال اینکه انجیل است و بالاتر تورات است و بالاتر 
نه بخاطر اینکه فضلت بالمقطعات بخاطر اینکه خود تورات و انجیلش هم چیز دیگر است ازدریچه اوتیت جوامع الکلم امده رنگ لاشرقیة و لاغربیة گرفته رنگ امی دارد ام القری شده 
یک محبت است که رنگ شرق و غرب ندارد ان محبت مادر است تو را برای خودت میخواهد لذا محبت خداوند به محبت مادرانه تشبیه شده که از هفتاد مادر٬ محبتش به بنده ش  بیشتر است 
النبی الامی  رسول مادری ٬او مادری بود که دنبال جلوه مادرانه بود لذا در فاطمه دخترش انیسة حورائیة  ٬دنبال جلوه مادرانه بود ام ابیها فرمودش و بو بهشت از او استشمام میکرد ولی موسی جلالی در کوه طورش خدا را در شکل  اتش بیند و مریم جوان حقیقت و ناموس هستی جبرئیل را به شگل مرد جوان تمثل لها بشرا سویا 
خاتم انبیاء امی است لذا خداوندش از هفتاد مادر مهربانتر و دخترش ام ابیها و امتش ٬امامش بر پایه مادریست که حجور طالبت و طهورت است التی احصنت فرجها ست لیلة القدر است که خیر من الف شهر است و سلام هی حتی مطلع الفجر است امی است که شجرة نبوت در خانه ام ابیها دخترش می باشد امی است که فرمود بهشت زیر پای مادر است و یک شب با او انس گرفتن ثواب یک سال جهاد دارد امی است که در قرانش فرمود ان اشکرلی و لوالدیک ٬ امی است که ام ابیها پیشاپیش به بهشت میرود تا بگوید جلوهٔ امی بودنش بر همه چیز غلبه دارد  
 
الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (١٥٧)قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ يُحْيِي وَيُمِيتُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ الَّذِي يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَكَلِمَاتِهِ وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (١٥٨)اعراف
وَمِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لَا يَعْلَمُونَ الْكِتَابَ إِلَّا أَمَانِيَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ (٧٨)بقره
 قَالُوا لَيْسَ عَلَيْنَا فِي الْأُمِّيِّينَ سَبِيلٌ ال عمران
 
الحمدلله اولا و اخرا و ظاهرا و باطنا
+ نوشته شده توسط جان نثاری علی رضا در شنبه بیست و هشتم فروردین ۱۳۹۵ و ساعت 10:34 |
۷۸۶
تقیه نامه 
 
هر کس امر ما را آشکار کند خونش ریخته شود و چون گوسفند ذبخ شود معاذالله 
من اظهر امرنا اهرق الله دمه  یذبحهم الله علی الاسلام کما یذبح القصاب شاته ح 1۴۸۵۲کافی 
 
امرسری و مخفی   ما را بر خلاف آشکار ما بیان نکنید و امر آشکار ما را برخلاف سری ما بیان نکنید همین کافی است که هر چه ما گفتیم همان گویید و از انچه ما ساکت بودیم شما هم ساکت باشید خداوند برای احدی در مخالفت ما خیر  برایش قرار نداده 
لاتذکروا سرنا بخلاف علانیتنا و لا علانیتنا بخلاف سرنا حسبکم ان تقولوا ما نقول و تصمتوا عما نصمت...ح۱۴۸۶۶کافی
+ نوشته شده توسط جان نثاری علی رضا در شنبه بیست و هشتم فروردین ۱۳۹۵ و ساعت 0:46 |
محمد رسو‌ل الله  و الذین آمنوا معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم 
 
 از همه كس حكيم تر و داناتر و بردبارتر و شجاعتر و عادلتر و مهربانتر بود و هرگز دستش به دست زنى نرسيد كه بر او حلال نباشد و سخى ترين مردم بود. و هرگز از براى دنيا به خشم نمى آمد و از براى خدا غضب مى كرد.
 
و از ابن عباس منقول است كه حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود كه من تأديب كرده خدايم و على تأديب كرده من است، حق تعالى مرا امر فرمود به سخاوت و نيكى و نهى كرد مرا از بخل و جفا و هيچ صفت نزد حق تعالى بدتر از بخل و بدى خلق نيست. (بحارالانوار 16/231)
 
و شجاعت آن حضرت به مرتبه از بود كه حضرت اسداللّه الغالب عليه السّلام مى گفت كه هرگاه جنگ گرم مى شد ما پناه به آن حضرت مى برديم و هيچ كس به دشمن نزديكتر از آن حضرت نبود. (نهج البلاغه ترجمه شهيدى، ص 407، كلام غريب 9)
 
 
 
تواضع حضرت
 
و ابن عبّاس گفته كه حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلّم بر روى خاك مى نشست و بر روى خاك طعام تناول مى نمود و گوسفند را به دست خود مى بست و اگر غلامى آن حضرت را براى نان جوى مى طلبيد به خانه خود، اجابت او مى فرمود. (بحار الانوار 16/222، حديث 19)
 
و هرچه مى طلبيدند عطا مى فرمود و بر زمين مى نشست و بر زمين طعام مى خورد و بر زمين مى خوابيد و نَعلَيْن و جامه خود را پينه مى كرد و دَرِ خانه را خود مى گشود و گوسفند را خود مى دوشيد و پاى شتر را خود مى بست و چون خادم از گردانيدن آسيا مانده مى شد مَدَد او مى كرد و آب وضو را به دست خود حاضر مى كرد در شب و پيوسته سرش در زير بود و در حضور مردم تكيه نمى نمود و خدمتهاى اهل خود را مى كرد و آزاد و بنده كه آن حضرت را به ضيافت مى طلبيدند اجابت مى نمود اگرچه از براى پاچه گوسفندى بود. و هديه را قبول مى نمود اگرچه يك جرعه شير بود و تصدّق را نمى خورد و نظر بر روى مردم بسيار نمى كرد.
 
و گاه بنده خود را و گاه ديگرى را در عقب خود رديف مى كرد و بر هر چه ميسّر مى شد سوار مى شد گاه اسب و گاه استر و گاه دراز گوش.
 
و فرموده كه آن حضرت با فقراء و مساكين مى نشست و با ايشان طعام مى خورد و در خورش و پوشش بر بندگان خود زيادتى نمى كرد
 
شيخ طبرسى گفته است كه تواضع و فروتنى آن حضرت به مرتبه اى بود كه در جنگ خيبر و بنى قُريظه و بنى النَّضير بر دراز گوشى سوار شده بود كه لجامش و جلش از ليف خرما بود (مكارم الاخلاق طبرسى ص 15 16، چاپ اعلمى، بيروت) و بر اطفال و زنان سلام مى كرد. روزى شخصى با آن حضرت سخن مى گفت و مى لرزيد، حضرت او را در آغوش گرفتند و فرمود كه چرا از من مى ترسى، من پادشاه نيستم. و پسر کسی هستم که شیر میدوشید و ....
 
از انس منقول است كه گفت من نُه سال خدمت آن حضرت كردم يك بار به من نگفت كه چرا چنين كردى و هرگز كارى را بر من عيب نكرد و هرگز بوى خوشى خوشتر از بوى آن حضرت نشنيدم و با كسى كه مى نشست زانويش بر زانوى او پيشى نمى گرفت.
الحمدلله اولا و اخرا و ظاهرا و باطنا 
+ نوشته شده توسط جان نثاری علی رضا در شنبه بیست و هشتم فروردین ۱۳۹۵ و ساعت 0:44 |
فلا اقسم بمواقع النجوم 
قسم به جایگاهای ستارگان نمی خورم که قسمی است بس عظیم 
 
امام صادق علیه السلام‏ به شخصی که ادعا می‏کرد بهترین ستاره شناس زمان و جهان است از او چند سؤالی کرد.
قال الصادق للمنجم: اتدری کم بین المشتری و الزهره من دقیقه؟ قلت لا و الله، قال: افتدری کم بین الزهره و بین القمر من دقیقه؟ قلت لا و الله، قال افتدری کم بین الشمس و السکینه من دقیقه؟ قلت و الله، قال: أفتدری کم بین السکینه و بین... قلت لا ما سمعته من منجم قط، قال علیه السلام‏ ما بین کل واحد منهما الی صاحبه، ستین أو سبعین أو تسعین دقیقه .کافی ح۱۵۰۴۹
آیا تو می‏دانی که بین مشتری و زهره چند دقیقه است؟ گفت نه به خدا، آن حضرت پرسید آیا تو می‏دانی بین زهره و ماه چند دقیقه است، گفت نه به خدا، آن حضرت پرسید آیا تو می‏دانی که بین خورشید و سکینه اورانوس چند دقیقه فاصله است گفت نه به خدا، آن حضرت پرسید آیا تو می‏دانی خارج از منظومه شمسی چند دقیقه است، گفت نه به خدا، من هرگز این حرفها را از هیچ اختر شناسی نشنیده‏ام، آن حضرت پرسید بین هر کدام از سیاره‏ها تا همتای خود، حدود شصت و هفتاد و نود دقیقه است.
دقیقه در زمان برابر با صدای یک ضربه است همچون صدای ضربان قلب و زمان آن یک لحظه است و آن دقیقه برابر ثانیه و یک لحظه است.
در زمانی که برای مسافتهای دور، از فرسخ استفاده می‏شد امام صادق علیه السلام‏ بر خلاف محاسبات متعارف و شناخته شده آن زمان، برای فاصله بین ستاره‏ها، مقدار چند و با دهها ثانیه استفاده نمود، در حالی که ستاره شناسان آن زنان، از مقدار فاصله بین ستاره‏ها حرفی نمی‏زدند چون در این باره چیزی نمی‏دانستند و تنها آشنایی جزیی از ستاره‏ها در میان بود.
البته آن حضرت با وجود این که اشاره مختصری درباره‏ی فاصله‏های نوری بین ستاره‏ها بیان فرمود، و از شصت شروع کرد و کم کم هفتاد را بر زبان آورد و سپس با ملاحظه، نود گفت و پس از آن سخن را قطع کرد و دیگر از سال نوری و ارقام بالاتر و بیشتر، صحبتی نکردند، شاید آن حضرت با دیدن چهره آن مرد، می‏دانست که اوتاب تحمل این حرفها را ندارد به این دلیل، آن حضرت به همین ارقام اکتفا نمود ولی با این حال، آن مرد این حرفها را دور از حقیقت پنداشت و از نزد امام رفت تا بقیه حرفها را نشنود.
آن حضرت می‏خواست که به او بفهماند که ستاره‏شناسی آن نیست که تو می‏دانی، بلکه وسیعتر و فراتر از این حرفها است.
+ نوشته شده توسط جان نثاری علی رضا در شنبه بیست و هشتم فروردین ۱۳۹۵ و ساعت 0:40 |
در مکتب خون خدا 
 
انسان اگر مظلوم شود و حق او ضایع و تباه شود، صاحب عذر است ولی اگر منظلم (پذیرنده ظلم) شود، هیچ عذر و توجیهی ندارد. 
در آموزه های قرآنی آمده است که انسان می بایست در برابر ظلم به خود، بایستدو قیام به عدالت کند و حتی اگر کسانی از مردم ناتوان و مستضعف مورد ظلم قرار گرفتند برای نجات آنان سلاح برگیرد و به جنگ برخیزد. (نساء، آیه ۵۷) از این رو یاری مظلوم بر هر دین و مذهب و آیینی باشد فرض و واجب است. امیر مؤمنان علی(ع) می فرماید: کونوا للظالم خصماً و للمظلوم عونا؛ دشمن ظالم و یاور مظلوم باشید. (نهج البلاغه، نامه ۷۴)
امام حسین(ع) در منازلی که به سوی کربلا می رفت همواره از مبارزه علیه ظالم و ستمگر سخن به میان می آورد و زندگی در حکومت ظالمان را ننگ و عار می شمارد. از جمله می فرماید: 
 
من رای سلطانا جائرا مستحلا لحرام الله، ناکثا عهده مخالفا لسنه رسول الله یعمل فی عبادالله بالاثم و العدوان فلم یغیر علیه بفعل و لاقول کان حقاً علی الله ان یدخله مدخله (وقعه الطف، ص ۲۷۱،
 
هر کس سلطان ظالمی بیند که حلال خدا حرام کرده و عهد خدا شکست و در بین مردم به گناه حکومت کند  اگر او را با سخن یا عمل  باز ندارد حق است که خدا او را با همان ظالم محشور کند معاذالله 
 موسوعه کلمات الامام الحسین، ص ۱۶۳)
 
 یا می فرماید: 
«انی لا اری الموت الا سعاده و الحیاه مع الظالمین الا برما»
من مرگ را جزء سعادت نمی بینم و زندگی با ظلم را ننگ میبینم 
 
 (بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۱۸۳) 
+ نوشته شده توسط جان نثاری علی رضا در شنبه بیست و هشتم فروردین ۱۳۹۵ و ساعت 0:38 |
 
غر غر کردن و اف گفتن به مومن 
امام صادق علیه السلام 
«و ان لایظلمه و ان لایغشه و ان لایخونه و ان لایخذله و ان لایکذبه و ان لایقول له اف و اذ قال له اف فلیس بینهما ولایة و اذ قال له انت عدوی فقد کفر احدهما و اذا اتهمه انماث الایمان فی قلبه کما ینماث الملح فی الماء; 
 
به برادر ایمانی خود ستم ننماید، 
او را فریب ندهد،
 به او خیانت نکند،
 او را کوچک نشمارد، 
او را دروغگو نخواند، 
به او اف نگوید و اگر به او اف بگوید (غرغر کند) ولایت بین آن دو قطع می شود 
و اگر به برادر ایمانی اش بگوید تو دشمن من هستی، یکی از آن دو کافر می شود و اگر برادرش را متهم نماید، ایمان در قلب او ذوب می شود مانند ذوب شدن نمک در آب.» 
 وسائل الشیعه، ج 12، ص 208.
 
و در حدیث دیگری آن حضرت
 طمع نورزیدن و پرخاش نکردن را از نشانه های یک شیعه کامل شمردند: شیعتنا لا یهرون هریر الکلب و لایطمعون طمع الغراب
 
 (مستدرک، ج 12، ص 69.)
+ نوشته شده توسط جان نثاری علی رضا در شنبه بیست و هشتم فروردین ۱۳۹۵ و ساعت 0:36 |
🔶آیت الله شهیددستغیب:
 
اگرسگ گرسنه ای به شما روی بیاوردوهمراه شما نان و گوشت باشد.
آیا به گفتن چخ سگ میرود؟!
چوب هم بلند کنی فایده ندارد،او گرسنه است وچشمش به غذا و دست بردار نیست.
اما اگر هیچ همراه نداشته باشی، می فهمد چیزی نداری و میرود...
 
دل شما مورد نظر شیطان است...
نگاهی به دل می کند اگر آذوقه اش در آن بود، (حب مال، زر و زیور، شهوت،بخل،حسادت و...) همانجا متمرکز میشود صدبارهم بگویی :
( اعوذبالله من الشیطان الرجیم ) فایده ندارد.
اگر طعمه اش را دور کنی آنگاه می بینی با یک استغفار فرار می کند.
+ نوشته شده توسط جان نثاری علی رضا در شنبه بیست و هشتم فروردین ۱۳۹۵ و ساعت 0:33 |
 
امام صادق علیه السلام 
: «لا تقل فی المذنبین من اهل دعوتکم الا خیرا، واستکینوا الی الله فی توفیقهم; 
 
در مورد همکیشان گنه کار خود جز خوبی و نیکی چیزی نگو و از خداوند به اضطرار توفیق هدایت آنان را بخواهید.»
+ نوشته شده توسط جان نثاری علی رضا در شنبه بیست و هشتم فروردین ۱۳۹۵ و ساعت 0:31 |
🌹
شخصی برای اولین بار یک کلم دید. 
اولین برگش را کند، زیرش به برگ دیگری رسید و زیر آن برگ یه برگ دیگر و...
با خودش گفت : حتما یک چیز مهمیه که اینجوری کادوپیچش کردن...! 
اما وقتی به تهش رسید وبرگها تمام شد متوجه شد که چیزی توی اون برگها پنهان نشده، بلکه کلم مجموعه‌ای از این برگهاست...
داستان زندگی هم مثل همین کلم هست!!
ما روزهای زندگی رو تند تند ورق می زنیم وفکر می کنیم چیزی اونور روزها پنهان شده، درحالیکه همین روزها آن چیزیست که باید دریابیم و درکش کنیم...
و چقدر دیر می فهمیم که بیشتر غصه‌هایی که خوردیم، نه خوردنی بود نه پوشیدنی، فقط دور ریختنی بود...! 
زندگی،
لاتشغل قلبک بما فات حتی تذهب الاستعداد بما آت 
اینقدر خود را به گذشته مشغول نکن که از آینده باز بمانی الحدیث
+ نوشته شده توسط جان نثاری علی رضا در شنبه بیست و هشتم فروردین ۱۳۹۵ و ساعت 0:29 |
🌹🌹🌹
امرنا صعب مستصعب 
 
 معلی بن خنیس می گوید: «امام صادق علیه السلام در شبی بارانی از خانه به سوی ظله بنی ساعده رفت. به دنبال او رفتم، گویی چیزی از دست او بر زمین افتاد. حضرت گفت:
 
به نام خدا، خداوندا آن را به ما بازگردان. به نزدیک رفته سلام کردم. فرمود: معلی تو هستی؟ عرض کردم! آری فدایت شوم! فرمود: با دست خود زمین را جست وجو کن، هر چه یافتی آن را به من بازگردان.
 
معلی می گوید: نان های زیادی روی زمین افتاده بود. یکی یکی، دوتا دوتا پیدا می کردم و به آن حضرت می دادم. کیسه ای پر از نان همراه آن حضرت بود و از سنگینی آن را به زحمت حمل می کرد. عرض کردم: اجازه دهید آن را من بیاورم؟ فرمود: من از تو شایسته ترم، ولی با من بیا. به ظله بنی ساعده رسیدیم. گروهی را دیدم که در خواب بودند. آن حضرت یک یا دو قرص نان را در زیر سر آنان می گذاشت. توزیع نان به آخرین نفر که تمام شد، بازگشتیم. عرض کردم: فدایت شوم! آیا این ها شیعه هستند. فرمود: اگر شیعه بودند حتی در نمک طعام نیز با آنان مواسات و از خود گذشتگی می کردم.»
 
در حدیثی از حضرت علی در جواب سوال معنای   امرنا صعب و مستصعب امده 
صعب المواسات و المستصعب هو المواسات 
امر ما اهل البیت صعب است یعنی در رسیدگی به برادر ایمانی ات  سخت است امر عظیمی است که باید خیلی مواظبت کنی
 از این سخت تر یعنی مستصعب  ٬  مواسات با اوست اینکه همه چیزت را با برادر ایمانی تقسیم کنی  و به قول امام صادق نمک را هم با او قسمت کنی 
خدایا ما را در این امر صعب و مستصعب یاری کن ای کسی که همه سختی ها پیش تو اسان و میسور میشود 
پروردگارا ما را بر انچه رضای توست قدرت بده بلکه کشش  درونی بده که با میل و رغبت و اخلاص چنین کنیم  جمع اسباب کن که تو مسبب الاسبابی  امین یا رب العالمین
+ نوشته شده توسط جان نثاری علی رضا در شنبه بیست و هشتم فروردین ۱۳۹۵ و ساعت 0:27 |
🌹
آدمهايى که شما را بارها و بارها مى آزارند
مانند کاغذ سمباده هستند!
آنها شما را مى خراشند و آزار مى دهند
اما در نهايت شما صيقلى و براق خواهيد شد
و آنها...
مستهلک و فرسوده!
پس به قول نيما يوشيج :
چايت را بنوش و نگران فردا نباش 
از گندمزار من و تو, مشتى کاه مى ماند براى بادها و يادها.
 
قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ...انعام 
بگو خدا و انها را رها کن
 
امام صادق علیه السلام 
: «لو ان شیعتنا استقاموا لصافحتهم الملائکة و لا ظلهم الغمام و لاشرقوا نهارا و لاکلوا من فوقهم و من تحت ارجلهم و لما سالوا الله شیئا الا اعطاهم; 
 
 اگر شیعیان ما در راه حق استقامت ورزند، 
فرشتگان با آنان دست می دهند. ابرهای رحمت بر آن ها سایه می افکند.
 مانند روز می درخشند، 
از زمین و آسمان روزی می خورند
 و آنچه از خدا بخواهند، به آن ها عطا می کند.»
+ نوشته شده توسط جان نثاری علی رضا در شنبه بیست و هشتم فروردین ۱۳۹۵ و ساعت 0:26 |
🌹🌹🌹🌹
امام صادق علیه السلام 
 
فرمود: «ما یعبد الله بمثل نقل الاقدام الی بر الاخوان و زیارتهم;
 
 خداوند به چیزی همانندگام برداشتن در راه نیکی به برادران دینی و دیدار و زیارت آن ها عبادت نشده است.»
+ نوشته شده توسط جان نثاری علی رضا در جمعه بیست و هفتم فروردین ۱۳۹۵ و ساعت 23:40 |
آدم فقط وقتي گول مي خورد كه صاف نيست وگرنه نمي شودكه انسان فرق دروغ با راست رانفهمد چون دروغ خيلي طعم و بو و مزه اش با راست فرق مي كند
 
بوي كبر و بوي حرص و بوي آز درسخن گفتن بيايد چون پياز ،آنچان كه اگر شامه ظاهري ماسالم باشد بوي پياز را مي توانيم تشخيص دهيم
 
اگرشامه باطني ما هم سالم باشدمي توانيم تشخيص دهيم و مي توانيم اطلاعات رابگيريم .الهی قمشه ای
+ نوشته شده توسط جان نثاری علی رضا در جمعه بیست و هفتم فروردین ۱۳۹۵ و ساعت 23:33 |
🌹
 
درمان ۲۷ مرض با چرپ کردن کف پا:
شاید به گوش خیلی ها نا آشنا و عجیب باشد، اما این کاملا واقعیت دارد. سبب اصلی بسیاری از بیماری ها خشکی کف پا است که با چرب کردن روغن های گرم و ملایم درمان می شود . این روش بهترین راه رفع خشکی تامین گرمی و رطوبت کافی برای بدن است. با چرب کردن روغن های گرم و ملایم به بافت های کف پا درمان بسیاری از بیماریها امکانپذیر است. 
چرب کردن کف پاها در بازتاب درمانی و سلامت  ارگان های کل بدن نقش مهمی ایفا میکند.
روش استفاده: 
هر شب کف پاها را با روغن زیتون، کنجد طبیعی، روغن بنفشه و روغن سیاه‌دانه، به مقدار زیاد چرب کنید.
مقدار روغن زیاد روی پوست پا استفاده کنید، چراکه فرایند جذب تا صبح ادامه خواهد داشت.
روغن ها بسیار نافذ هستند و سریع از طریق کف پا در بافت بدن جذب می شوند. سپس یک پلاستیک نرم روی آن بپیچید و روی آن جوراب بپوشید و یا پاها را در سلفون نرم و نازک بپیچید، صبح روغن را از پاها پاک کنید، این کار را تا یکماه ادامه دهید، تا معجزه ان را ببینید.
حتی با چند بار استفاده تاثیر درمانی آن را در وضعیت سلامتی خود به وضوح خواهید دید.
انواع روغن ها را برای ماساژ کف پا میتوان استفاده کرد، اما روغن های زیتون و کنجد، بنفشه و سیاه‌دانه، روغن های ملایم بدون حساسیت با تاثیر فوق العاده زیاد هستند، می‌توانید از ترکیب همه روغن های ذکر شده به تساوی به کف پا‌ها بمالید. تا درمان سریع‌تر انجام گیرد. از روغن های سوپرمارکتی استفاده نکنید. روغن های ذکر شده باید بو و عطر مخصوص خود را داشته باشند، در غیر این صورت قابل اطمینان نیستند.
درمان اختلالات بدن با چرب کردن کف پا عبارتند از:
1- تظاهرات پیری مثل چروکیدگی ها
2- سفیدی موها
3- غم و افسردگی
4- یبوست(قبضیت) 
5- خشکی پوست بدن، کف پاها
6- سوزش کف پا
7- کاهش فعالیت ارگان ها مثل کاهش ضربان قلب
8- کاهش فعالیت تخمدان ها و یائسگی زودرس
9- کم کاری تیروییدـ
10- حساس بودن به سردی و گرمی
11- ضعف حافظه و کندی فرایندهای فکری ناتوانی در فراگیری و ذخیره اطلاعات
12- تشکیل بافت های متراکم و فیبری مثل فیبروم
13- فشارخون بالا در افراد سردـ 
14- فشار خون پایین
15- کم خونی 
16- پوکی استخوان 
17- دردهای شدید کوتاه مدت و تیر کشنده مثل دردهای قلبی، قاعدگی، میگرن
18- کاهش چربی خون
19- خشم زیاد 
20- اسپاسم و گرفتگی عضلانی
21- ضعف جنسی و بی میلی جنسی 
22- عدم تمرکزـ مرض دیابت 
23- انعطاف ناپذیری و شکنندگی
24- اگزمای حاد در پاها
25- زیبایی و درخشش پوست صورت
26- از بین بردن زگیل پا
27- زانو درد
28- کمردرد
29- رماتیسم 
30- و مهمتر از همه بسیاری از سرطان ها 
(در سرطان ها این روش بسیار تاثیر گذار میباشد، چرا که سرطان ها سردی و خشکی هستند و روغن ها تاثیر مقابل آن را دارند و بدن را از سم پاک می کنند. اما در بدخیمی ها که داغ هستند بهتر است از روغن ملایم تر مثل روغن زیتون استفاده شود.)
 نکته: 
در بیشتر اوقات حدود ده روز بعد، روغن در مدفوع دیده می‌شود که به این معنی است که روغن تمام مسیر را از پوست تا مرکز بدن طی کرده و پاکسازی کرده است. برای مثال می‌توانید روغن‌های مختلف را روی جداره نی تست کنید و ببینید بعد از چند ساعت این روغن‌ها چگونه در بافت متراکم نی جذب می‌شوند.
با آرزوی سلامتی برای تک تک شما دوستان.
درمان همه دردها در اين طبيعت زيباست، حتما این روش را امتحان کنید. هم بی ضرر است و هم درمان معجزه آسای همه دردهایتان، به فکرسلامتی خود باشید.
این پیام را برای کسانی که دوستشان دارید منتشر کنید. مهربانی هیچ هزینه ای ندارد و رساندن دانش عبادت است.
 
 
در تایید این پیام روغنی
 
 در روایات چرب کردن کل بدن مستحب شمرده شد 
که باعث گرم شدن بدن و دوری سردی که ریشه همه امراض است میشود و اینگونه باعث هضم مواد زائد بدن و بسیار از فواد ریز و درشت که مقداری از ان ذکر شده میشود 
چرب کردن ناف بدن هم باعث از بین رفتن خشکی لبهاست 
در روایات بخصوص چرب کردن پنج موضع سفارش شده
اطرف چشم
 و سفارش شده از ان جا شروع به چرب کردن شود شاید به دلیل حساس بودن تا روغن بیشتری انجا مالیده شود و از الودگی پوستی اعضای دیگری که بعدا چرب میکنی دور بماند 
 سر و موی سر 
گوشها 
پشت زانوها 
کف پاها 
البته توصیه نمیشود که زیاده روی در روغن گذاشتن  در کف پا  کند  به مرور زمان چرب کند همان آثار را دارد و باز توصیه نمیشود  جوراب در وقتی که خواب است بپوشاد
+ نوشته شده توسط جان نثاری علی رضا در جمعه بیست و هفتم فروردین ۱۳۹۵ و ساعت 23:31 |
🔰درمان ام اس ms🔰
 
🔅استاد تبریزیان
 
درمان ام اس، الان برای ما، مثل سرماخوردگی است. هیچ مشکلی ندارد. 
یک قطره ای داریم به نام قطره ی مرزنجوش جامع هست و علاوه بر اون داروی حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)
 
🔻تکمیل درمان ام اس
از نظر تعریف در بیماری فلج داخل است. 
که درمانش قطره مرزنجوش با جامع امام رضا (علیه السّلام) است که درست می کنند و درون بینی می ریزند. 
علاوه بر این داروی حضرت محمد (صلوات الله علیه و آله) هست که به شخص بدهند و سویق جو شسته و نشسته بخورد. که جو نشسته تقویت دست ها و کتف، و جو شسته، تقویت پاهاست.
🔻بخور مریم انجام دهند
+ نوشته شده توسط جان نثاری علی رضا در جمعه بیست و هفتم فروردین ۱۳۹۵ و ساعت 23:25 |
خودی که برای خدا نباشد بیخودیست....
 
کسی که در برابر خدا زانو می زند
 
در برابر هر کسی ایستادگی کند...
خدا همان است که ما می خواهیم
 
 
 
ای کاش
ما هم همانی بودیم که خدا می خواست
 
خدایا
 
یادم بنداز
 
یادم باشه
رابطه خداوند با عالم چگونه است؟
هو الاول والاخر والظاهر والباطن و هو بکل شئ علیم 
او اول همه اولها و اخر همه اخرها ست او ظاهر همه ظاهرها و باطن همه باطنهاست 
اگر اول و اخر و ظاهر و باطن اشیاء را بدانی به همه چیز علیم و دانا میشوی در حد خودت 
اگر فقط ظاهر و علم ظاهر بدانی ممکن است مغرور شوی و معاذالله عجب بگیردت 
ادبیات و علوم ظاهری مظهر اسم الظاهر خداست و سبب غرور شود جوانی هم همین طوری 
پس علم ظاهر را به علم باطنی و علم اول را به علم اخر اضافه کن اگر طالب علمی تا علیم شوی  
 
کي رفته اي زدل که تمنا کنم تو را
کي بوده اي نهفته که پيدا کنم تو را
 
غيبت نکرده اي که شوم طالب حضور
پنهان نگشته اي که هويدا کنم تو را
 
با صد هزار جلوه برون آمدي که من
با صد هزار ديده تماشا کنم تو را
 
فروغی بسطامی
+ نوشته شده توسط جان نثاری علی رضا در جمعه بیست و هفتم فروردین ۱۳۹۵ و ساعت 23:22 |
من اراد العلم الاولین و الاخرین فلیثور القران 
 
اینکه فرمودند هر کس علم اولین و اخرین را میخواهد قران را اثاره کند سراغ قران برود 
ایا مراد این است که در خود قران علم اولین و اخرین هست یا اینکه بالملازمه هست یعنی اصولی هست که انسان اگر ان اصول را رعایت کند سبب رسیدن به علوم اول و اخر میشود یعنی حود را با اولین و اخرین هم جهت میکند چنانچه هوالاول و اخر و الظاهر و الباطن است 
بعید نیست که خود علم اول و اخر در قران باشد البته فرق است بین علم اول و اخر و علم اولین و اخرین چون علم اول و اخر که اول و اخر خداوند باشد در قران نیست و علم اولین و اخرین که انسانهای اولیه و اخرین هستند میراث انها تمدنها همه در قران هست یعنی روایت جنبه شدنی امتها و افراد دارد نه انچه هست 
جنبه اثباتی دارد تا ثبوتی
یک نگاه جدید 
روزی من مشغول پیدا کردن و نوشتن ایات مشتقات محسن و کلماتی مثل احسان حسن احسنوا و... در قران بود چند ساعتی نگذشته بود که این مشتقات  زندگی و فکر و اندیشه مرا طوری گرفت که وقتی چایی از میان چهار٬ پنج نوع چایی خریدم و منزل امدم با تعجب متوجه شدم چای محسن خریدم 
حرف من این است که شاید بتوان  گفت علم اولین و اخرین  در قران نیز همینگونه است که کلماتِ قرانی  تمرکز و قرائت اش توجه ما را ٬فکر ما را ٬روح ما را متوجه اسرار و علوم میکند بلکه علوم را متوجه شما میکند یا هر دو .
 پس به این معنا الزاما علوم اولین و اخرین حتما در قران لازم نیست باشد ٬ بلکه با قران سبب توجه و سرکیسه شدن علم اولین و اخرین به شما میشود با قرائت و انس و تکرار ان تفکر و تعقل و پیاد کردن ایات در خود
این حرف در تمام‌ کتب اسمانی می اید تا کتاب اسمانی چقدر جامعیت داشته باشد  
تورات کتاب قانون است و تاریخ بنی اسرائیل هم درست در قانون های جهانی و تاریخ نقش بسیار مهمی داشتند
قران حرف از ستاره و نجوم و شمس و قمر میزند ومسلمان در این علم سردمدار شدند و همینطور 
البته قران جامعیت دارد 
الحمدلله اولا واخرا و ظاهراو باطنا
+ نوشته شده توسط جان نثاری علی رضا در چهارشنبه بیست و پنجم فروردین ۱۳۹۵ و ساعت 22:54 |
اطلاعات و گوشی 
ایرانی ها بیشترین لو دادن اطلاعات را در دنیا دارند صد برابر المان و دویست برابر فرانسوی ها 
شما فکر میکنید اطلاعات مهمی ندارید ولی اگر دست دیگران بیافتد و جمع بشه بسیار اطلاعات مهمی است مثلا منزل شما کجاست و شما الان کجایید زمینه خوبی معاذالله برای دزدی است و همینطور 
نرم افزاری ها رایج فِری هستند و فری نه به معنی مجانی بلکه به معنی ازاد است یعنی  شما از امکانات ما استفاده کنید ما هم از اطلاعات گوشی و عکس و فیلم شما تجارت میکنیم 
لذا در خود برنامه ها هست که با نصب ان انها دسترسی به حافظه و عکس و فیلم و شماره تلفن ها و غیر دارد و حتی میتواند ضبط صوت و تصویر کند و هگر ها هم از این طریق میتوانند داخل شوند 
بهترین راه علاج 
کم استفاده کردن از این گوشی های و برنامه های هوشمنداست  و خاموش کردن گوشی و استفاده از گوشی ها ساده در اکثر اوقات است یعنی خط ما بهتر است روی گوشی ساده باشد که امنیتش بیشتر است  و تا نیازی  به این  برنامه ها نیست سراغش نرویم 
گذشته از اینکه نگاه کردن پانزده دقیقه ممتد به گوشی و یک ساعت بطور کلی  در روز باعث نزدیک بینی معاذالله میشود 
و اطلاعات و عکس و..روی گوشی نریزیم حتی میتوان جلوی دریچه دوربین چسب زد 
الحمدلله اولا و اخرا و ظاهرا و باطنا 
+ نوشته شده توسط جان نثاری علی رضا در چهارشنبه بیست و پنجم فروردین ۱۳۹۵ و ساعت 18:42 |
یهود شناسی ۵
نوح نبی علیه السلام 
 
اغاز هستی با غلبه حق بود ادم ٬هابیل و در مقابل قابیل بود دو به یک بود 
زمان نوح بعد از یک پاکسازی باز غلبه با جبهه حق شد 
درباره نوح نبی مدت نبوتش (۹۵۰سال قبل طوفان) و طوفان و کشتی سازی حضرت جای بحث دارد 
اینکه سیلی امده که  
 فِي مَوْجٍ كَالْجِبَالِ .هود 
سیل بوده که موجش اندازه کوه است یک کوه چند متر است یک کوه معمولی صدها متر است انوقت یک ابی که موجش اینقدر است خود اب چقدر است بسیار زیاد بوده ایا این مقدراب شکل زمین و شرایط زمین را جغرافیای خشکی و دریا را  عوض نکرده ؟
(داستان نوح در تمام تمدنها از گذشته با الفاظ مختلف اشاره شده ) 
الان کشتی هایی فولادی بیشتر از هفت متر موج تحمل نمیتواند بکند اگر دوبرابر شود زیر اب میرود و از طرف دیگر کشتی تحت فشار اب ممکن است از بین برود حتی زیر دریایی با ان ضخامت در اثر فشار اب خطر ممکن است که مثل جعبه ی شود 
 نوح  در کشتی  سازی  چه دانشی داشته که از این اسیب ها در امان بوده یعنی کشتی سازی ان زمان چقدر رشد کرده
کشتی نوح که سرنشینانش ۱۴نفر حداقل بوده اند (در نقلها بین ۷تا تا هشتاد نفر است ) از حیوانات و پرندگان یک جفت همراه غذای برای انها در مدت طوفان و فرو رفتن اب که (بین شش ماه وتا یکسال و ده روز) بوده 
 
بعد از طوفان یک پاکسازی کلی شد با راهنمایی نوحِ نبی نسل بشر در زمین گسترش یافت ولی چهار نسل نگذشته بود که نمرود فرزند چهارمِ سام میخواست ابراهیم  پیامبر را در اتش بسوزاند شیطان چگونه بت پرستی را رواج داد که در بین نسل بازمانده از کشتی یک نفر از ابراهیم حمایت نکرد بلکه عموی ابراهیم هم بت تراش و بت فروش و دوست نمرود بود و اینجا بود که جریان  عملیاتی دین یعنی امامت از ابراهیم شروع شد 
 
(از زمان نوح شریعت تشریع شد
 کان الناس امة واحدة 
در ذیل این ایه در روایت امده تا قبل از نوح  مردم امت واحد بودند بر گمراهی ٬ نه مومن و نه کافر چون بعد قتل هابیل ٬قابیل شیث را تحدید کرد که اگر اظهار نبوت کند او را مثل برادرش میکشد لذا از ان زمان تا نوح نبی مومنین و انبیاء  تقیة زندگی میکردند واززمان نوح بدا شد و نبوت علنی شد 
 فبعث الله النبین)
الحمدلله اولا و اخرا و ظاهرا و باطنا
+ نوشته شده توسط جان نثاری علی رضا در دوشنبه بیست و سوم فروردین ۱۳۹۵ و ساعت 17:47 |
حق نامه ۲ 
قدرت و پول  میتواند حجاب حقیقت شود و موقتًا انرا بپوشاند که 
لم تلبسون الحق بالباطل 
 
ولی هیچ گاه نمیتواند انرا برای همیشه مخفی کند  و از بین ببریدکه 
بل نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِق...انبیاء 
ما با حق بر مغز باطل میکوبیم و نابودش میکنیم 
 
تا جبههٔ حق خود را باسازی میکند باید شجاعت نجنگیدن را داشت و صبر کرد که قعود حسنی است  
اگر چه اصل ٬قیام حسینی است لکن اگر بحث البقیه البقیه شد حفظ خط شد اگر مابقی برود خط میرود اگر علی دست به شمشیر شود صدا اذان نمی ماند اگر جهاد اکبر کامل نیست و تحمل جهاد اصغر نیست باید صبر کرد تا جهاد اکبر جبهه حق کامل شود
تا جبهه حق ایستادگی کند و خود را تمحیص کند و خود را از ناپاکی های باطل بپیراید  و بشود گفت 
جاء الحق  حق امد 
در این صورت 
وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا (٨١)اسراء
 
برای رفتن باطل ٬جبهه حق کافی است غاتی نکند یار گیری باطل نکند اعمال باطل و فکر باطل نداشته باشد بگذارد صف بندی ها حق و باطل خوب مشخص شود تا خشک و تر نشود   لذا به هیچ وجه امیرالمومنین راضی با ساختن و پاختن با شام اموی نشد و سیدالشهداء حاضر به نگهداشتن کسی که بیعتش صاف و از ته دل بود نشد شب عاشوراء  بیعت ها را برداشت تا کسانی که  کاملا صاف و بی غل و غش اند بمانند و بشود گفت جاء الحق 
اگر بحث اراده خداوند برای  شهید شدن امام حسین نبود  به انچه انبیاء سوگند خورده اند سوگند که حقانیت سپاه حسین انقدر بود که اگر زمین و اسمان و اهلش دست به دست هم میدادند نمیتوانستند ان سپاه را منهزم کنند 
لکن این بار جبهه حق پیروزی اش در زنده ماندن نبود پیروزی اش در قتیل الله بود 
در السلام علی الصریع الدمعة الساکبة 
بود 
در کشته اشک بود 
و چه خوب سپاه حق پیروز شد و دیروز و امروزو فرداها از این سپاه  ٬سپاه ها  است که بیرون می اید
ولاحول و لا قوة الابالله 
و اینک این صدای مظلومانه حسین بن علی است که بلند است 
هل من ناصر ینصرنی 
هل من ذاب یذب عن حرم رسول الله 
الحمدلله اولا و اخرا و ظاهرا و باطنا
+ نوشته شده توسط جان نثاری علی رضا در دوشنبه بیست و سوم فروردین ۱۳۹۵ و ساعت 12:6 |
یهود شناسی ۴
ادم و شیطان 
نقد ریشه های رنساس 
خداوند حضرت ادم علیه السلام  را در بهشت ساکن فرمود و فرمود همه چیز بخورد فقط به درختی نزدیک نشود شیطان برای فریب او از ارزش ها استفاده کرد 
حرف از شجره خلد و ملک لایبلی زد حرفهای ارزشی  مثل جاودانگی و ملک که از خدا ست زد در نهایت گفت تو کی را قبول داری ؟خدا ٬ به خدا قسم من نصیحت میکنم 
قاسمهما انی لکما لمن الناصحین 
و ادم نه دروغ دیده بود و نه قسم دروغ 
(عجیب است کسی که تازه از عبادت هفت هزار سال فارغ شده سر دشمنی با ادم قسم دروغ خورد ) ادم سابقه شنیدن قسم داشت   قسم شیطان لاغوینهم قسم خداوند لاملئن جهنم منک و.. 
لکن قسم دروغ نشنیده بود و در روایت داریم ادم باور نمیکرد کسی قسم دروغ بخورد لذا ان میوه را خورد و از بهشت بیرون شد  
کسی نگوید ما چرا تاوان گناه پدر بزرگ خود را بدهیم که از بهشت بیرون شد 
جواب این است که ما هم تک تک همان ادم ابوالبشریم شما هم اول گناه را نکن در بهشتی 
 
شیطان زودتر از انسان به زمین ادم لذا از جهت نظامی صحنه های حساس را گرفت 
(این مطلب ثابت نیست دستور هبوط دست جمعی صادر شد اهبطوا جمیعا ) 
بهشت بهشت اخرتی نبوده که اخراج از ان معنا ندارد باغی از دنیا بود نظیر دخل جنته است 
در بهشت مرز عبودیت یک نهی بود نزدیک نشدن به ان درخت ولی در دنیا که امد دین تشریع شد و ادم نبی شد فاما یاتنکم منی هدی 
و مرز عبودیت هزار چیز شد و کار برای انسان سخت شد و کار برای شیطان راحت شد برعکس بهشت که مرز عبویت یک چیز بود و شیطان کارش سخت بود ولی ادم بی تجربه بود و همین باعث فریب خوردن از قسم دروغ شیطان شد انهم از راه ارزشی وارد شدنش از ملک  و خلود که مفاهیم ارزشی بود کار ادم را ساخت هل ادلکما علی شجرة الخلد 
(ما هم در بهشت هستیم تا گناه نکردیم کار اسان است با یک گناه معاذالله یک بهشت پایین می اییم و کار به مراتب سخت و مراتب ابتلی زیاد میشود والبته بهشت مراتب دارد با هرگناه از یک مرتبه بهشت پایین می ایند معاذالله و کار زندگی بهمان مراتب سخت تر شود )
اگر ادم عبودیت محور بود دنبال معرفت و ارزش  نبود گول نمیخورد ملک لایبلی و خلد نمیخواست میگفت خدا گفته نخور تمام شد (شاید مراد تورات از اینکه درخت منهی دانایی و معرفت بوده همین حرف باشد ولی با بعضی تحریفات دیگر غاتی شده )
بی تجربگی ادم و اینکه نمیدانست ممکن است کسی به دروغ قسم بخورد  او را از بهشت راند
 قاسمهما انی لکما لمن الناصحین 
 پس هرچی به تجربه ها توجه کنی برده ی 
 بَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا  .اعراف 
وقتی ادم از درخت خورد عورتین اش پدیدار شد اصولا یکی از امتحان مهم خداوند در عالم حیاء و بی حیایی است خیلی ها بر اثر بی حیایی جهنم میروند تلاش شیطان بر بی حیا کردن و برهنگی انسان است فرهنگ برهنگی .
بَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا 
 هرچی انسان برهنه شود بی حیا تر میشود (این را در کنار برهنگی انسان در عصرهای اخیر بعد رنسانس بگذار تا ریشه تمدنی غرب معلوم شود )
 در زیست شناسی غربی شروع زندگی انسان با جهل است و در قران با علمِ عَلم الاسماء است 
زیست شناسی میگوید انسان اول سنگ پرست بعد  زنده  پرست بعد غیب پرست و خداپرست شده لکن حرف قران این است که  اول خدا پرست بود بعد مشرک شد چنانچه زندگی با علم شروع شد نه جهل
 
 ( برعکس علوم رنسانسی است که فکر ما را ٬دانسته های ما را منکوس کرد گفتند شرک اصل است جهل اصل است شک اصل است در حالی که  حرف انبیاء این است که  اصل و شروع زندگی علم است یقین است توحید است بعد انسان لباس بی حیایی و گناه پوشید از راه انبیاء درامد و دچار خونریزی  و بت و قتل و غارت شد سنگ اول سنگ علم است و توحید و تمدن است خوبی است نه شر   )
 الحمدلله اولا و اخرا و ظاهرا و باطنا
+ نوشته شده توسط جان نثاری علی رضا در دوشنبه بیست و سوم فروردین ۱۳۹۵ و ساعت 10:13 |
تحقیق قرانی 
در ایه ان فی خلق السماوات
 شروع به شمردن ایات و مواردی از هستی میکند و توجه  میدهد درباره انها که  تحقیق شود و با دیده ایه بودن به ان نگاه شود میفرماید ایاتی است برای کسانی که تعقل میکنند یعنی اگر تعقل و عقال داشته باشی نشانه بودن اینها را میفهمی البته نفرمود این ایات سبب تعقل و عقال میشود بلکه بالعکس  فرمود انکس تعقل  دارد انرا ایه میبیند 
این موارد از این قرار است 
۱_خلق اسمان و زمین 
۲_اختلاف شب و روز 
۳_کشتی در حال حرکت بر اب (برای نفع رسانی به مردم ) 
۴_نزول باران و زنده شدن خاک (گیاهان )
۵_پراکندگی گونه های حیوانات 
۶_وزیدن باد 
۷_ابر مسخر در بین اسمان و زمین 
إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْكِ الَّتِي تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِمَا يَنْفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِنْ مَاءٍ فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِيهَا مِنْ كُلِّ دَابَّةٍ وَتَصْرِيفِ الرِّيَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ (١٦٤)بقره 
شایسته است هر بند این ایه را دوستان کتابی در تحقیق ش بنگارند و وجه ایه و نشانه بودنش را متذکر شوند که نشانه و آینهٔ چیست و کیست و چه اسراری را فریاد میزند که
 
 تو با صد هزار جروه برون امدی که من
 با صدهزار دیده تماشا کنم تو را 
به عنوان مثال بث دابه یا پراکندگی گونه های جانوری واقعا حیرت اور است تک تک نوع ها و اسرار هر نوع یک طرف خود پراکندگی و انواع اش یا به قول ایه بث ش واقعا دهشت اور است به عنوان مثال درباره خرچنگ میگویند هشت هزار نوع خرچنگ داریم که ادم ابوالبشر  مغرور هشت نوع نیست 
 
یا درباره احیاء زمین و گیاهان جالب است که بدانید نزدیک نود و پنچ درصد اکسیژن حیاتی زمین را فقط جلبکهای کوچگ و ریزی که دیده نمیشوندتامین میکنند علاوه بر ان سهم بسیار زیادی در غذای حیوانات مختلف و سفره گسترده غذایی حیوانات هستند وچرخه اولیه غذا محسوب میشوند تبارک الله احسن الخالقین 
الحمدلله اولا و اخرا و ظاهرا و باطنا
+ نوشته شده توسط جان نثاری علی رضا در دوشنبه بیست و سوم فروردین ۱۳۹۵ و ساعت 7:0 |
🌹
حرف زدن چقدر اثر داره 
اگه بگی کی ؟ کجا این مسأله حل میشه؟ یکوقت صدسال عقب می افته معاذالله 
أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلَى قَرْيَةٍ وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّى يُحْيِي هَذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ كَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عَامٍ بقره 
 
عُزیر گفت چگونه  این مردگان که اینگونه همه مرده و پوسیده اند  زنده شوند  همین حرف را ابراهیم خلیل زد ولی نحوی گفتنش دیگر بود فرمود
 ارنی کیف تحیی الموتی   
به من نشان بده مرده را چگونه زنده میکنی میخواهم قلبم مطمئن شود والا ایمان دارم 
انگاه در اندک زمانی انهم با چهار  پرنده که دستور ذبحش امده به کمال اطمینان انهم با این کرامت رسید لکن عزیر چی ؟صد سال طول کشید انهم با این وصف که میدانید 
کدام بهتر است راه ابراهیمی یا راه عزیری ؟
اینقدر در زندگی ما سر این دو راهی ها  واقع شده ایم و سیر درونی ما بلکه جریان عادی زندگی ما به خاطر عُزیری حرف زدن و عزیری فکر کردن  سالها معاذالله عقب افتاده 
قَالَتْ يَا وَيْلَتَى أَأَلِدُ وَأَنَا عَجُوزٌ وَهَذَا بَعْلِي شَيْخًا إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ عَجِيبٌ (٧٢)قَالُوا أَتَعْجَبِينَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ هود 
 
بخاطر عُزیری حرف زدنِ همسرِ حضرت  ابراهیم امدن موسی ی قوم بنی اسرائیل چهارصد سال معاذالله عقب افتاد 
وقتی بشارت اسحاق داده شد ساره ایستاده بود او پیره زن شده بود خنده ی کرد و گفت یعنی منِ پیرزن  و این شوهرِ پیرم بچه دار میشویم؟
باید خیلی مواظب حرف زدن و اندیشه های خود باشیم چه بسا سیرِ ما اینگونه نشود و دچار این چالشها نشویم 
بلکه ابراهیم خلیلی بلکه حسینی شویم 
فرق عُزیر پیامبر و ابراهیم خلیل در هر صورت با سیدالشهداء این است که اندو حرف از رسیدن به مقام و شهودِ مرده زنده کردن هستند ولی سیدالشهداء وقتی علیِ اصغرش را بر دست گرفت تا طلب اب کند جوابش را با تیر سه شعبه دادند ندای از اسمان امده 
دعه یا حسین ان له مرضع فی الجنة 
او را به ما واگذار تا پرورشش دهیم 
اری پرورشش دهیم تا به برکت قنداقه اش  مرده ها زنده کنیم  
ولاحول ولاقوة الابالله العلی العظیم 
الحمدلله اولا و اخرا و ظاهرا و باطنا
+ نوشته شده توسط جان نثاری علی رضا در یکشنبه بیست و دوم فروردین ۱۳۹۵ و ساعت 23:45 |
🌹
باء بسم الله باءتجلی 
در روایات امده خداوند با خلقش برای خلقش تجلی کرد تجلی الله بخلقه لخلقه 
این باء بخلقه باء تجلی میگویند که نه باء استعانت است و نه سببیت و نه هیچ کدام دیگری که ادباء ذکر میکنند 
فی مجمع : مامن حرف من حروف القرآن إلاّ و له سبعون الف معنی
 
هر حرفی در قران هفتاد معنا دارد 
نفرمود هر جمله یا هر کلمه بلکه هر حرف 
پس اگر یک کلمه هفت حرف داشته باشد هر حرف هفتادمعنا دارد باید در هم ضرب کنیم و اگر یک جمله هفت کلمه دارد باید انر در هم ضرب کرد ولی نه ضرب رایج
 القصه میشود خرما بر نخیل دست ما کوتاه 
 
باء بسم الله
هفتاد معنا دارد یک معنایش  تجلی میتواند باشد  بستگی دارد گوینده این بسم الله که باشد به حسب گوینده و شرایط و احوال و قصدش تجلی میشود انهم تجلی اسم مناسب همان شخص و شرایطش و هرچه با توجه تر بگوید اثرش بیشتر است اسم علی نفسی بسمة من سمات الله  
واگر بسم الله نگوید تجلی نشده لذا فرمود هر امری که با بسم الله شروع نشود ابتر است 
در این معنا بسم الله دیگر گویندباید سعی کند از میان برخیزد تا الله در کارش تجلی کند 
نه فقط جا باز کند 
نه فقط  دست او شود  بلکه کناری  برود که جاء ربک و الملک صفا صفا 
و در کربلاء چه خوب تجلی کرد که نتیجه ش شد قتیل الله 
چرا که ان الله شاء ان یراک قتیلا 
 و ان یراهن سبایا 
این است که وقتی سیدالشهداء از بالای مرکب روی زمین افتاد فرمود بسم الله و بالله و علی ملة رسول الله 
 
نه سیدالشهدا بر جدال طاقت داشت 
  ...     
 اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد
الحمدلله اولا و اخرا و ظاهرا و باطنا
+ نوشته شده توسط جان نثاری علی رضا در یکشنبه بیست و دوم فروردین ۱۳۹۵ و ساعت 22:10 |
 
اغاز خلقت 
آغاز خلقت را قران نه با عصر حجر و غار نشینی و جهل  نمیداند بلکه با خلقت ادم و علم میداند 
علم ادم الاسماء شروع شد 
و ائمه وارث انبیاء اند نه مال و عمر و علم انها را بلکه میراث کار و تلاشی که در جبهه حق و باطل کرده اند میراث دار کار و خط انبیاء اند که یک رشته متصل از خلق ادم تا خاتم و تا قیامت است یکطرف مومنین با ولایت خدا الله ولی الذین امنوا یکطرف شیطان اولیائهم الطاغوت
 
خلقت پُرسه ی و دوره ی است این دوره ی چه طوری است حرفی است (رتق و فتق ها بوده و هر رتق و فتقی دوره ها داشته   که هزار هزار ادم ابوالبشر و موسی ها و عیسی ها ... دارد ) 
 
اینکه شیطان کجا بوده چرا در بین ملائکه بوده
 اذ قلنا للملائکة اسجدوا لادم 
اگر ابلیس جزء ملائکه نباشد  مامور نبوده اگر ملک بوده  به اینحا رسیده انقلاب ماهیت شده  ؟ممکنه ؟
وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ كَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ کهف 
( اقای طائب قائل است که ابلیس از ملائکه بوده و جن را به معنی مخفی معنی میکنند که خداوند از کفر و نفاق ابلیس که مخفی میکرد اگاه بوده 
این حرف که گویا یک روایتی هم در ملک بودن ان در نهج البلاغه  داریم حرف و داستان زیاد می اورد که در واقع خلقت انسان امتحان سختی بود که ملائکه را به چالش کشید برخی را مثل معترضین از ملائکه که اتجعل فیها من یفسد فیها و یفسک الدماء     به اسمان چهارم هبوط داد و شیطان را که نه سجده کرد و نه عذر اورد بلکه استکبار کرد و گفت خلقتنی من نار و خلقته من طین  توجه اش را به ماده خلقت مشغول کرد من از اتش و او از خاک  این استکبارش او را تنزل داد به هبوط الی الارض و شیطان شدن معاذالله  
و از خداوند گویا در عوض عبادش وقت خواست  
عبادت هفت هزار ساله در رکوع این رکوع یا رکوع اصلاحی به معنی رکعت است یا خصوص رکوع در مقابل سجود است 
ما چند سال نماز شب بخوانیم  شش دونگ بهشت از خودمیدانیم  او چند هزار سال عبادت کرد حال از خدا انظار و فرصت خواست تا انسان و ذریه ش را زمین زند معاذالله ٬که او را زمین زد
 
هدف خلقت 
عبادت است و عبادت و عبودیت یعنی بدون علم و معرفت حرف گوش دادن والا بدانی علتش چیست عبادت و عبد بودن نیست اگر کسی به شما گفت از این اب نخور و شما به احترام او نخورید حرف او گوش کرده و ارزش دارد اما اگر بدانید علتش سمی بودن اب است دیگر ارزش حرف گوش کردن از او را ندارد همچنین است بین ما و خداوند
در قران هم امده ماخلقت الجن والانس الا لیعبدون  
انچه از امام حسین نقل شده که
ﺍﻟﺸﺮﺍﺋﻊ 
 ﻋَﻦْ ﺳَﻠَﻤَﺔَ ﺑْﻦِ ﻋَﻄَﺎﺀٍ ﻋَﻦْ ﺃَﺑِﯽ ﻋَﺒْﺪِ ﺍﻟﻠﱠﱠﻪِ ﻉ ﻗَﺎﻝَ: ﺧَﺮَﺝَ ﺍﻟْﺤُﺴَﻴْﻦُ ﺑْﻦُ ﻋَﻠِﯽٍّ ﻉ ﻋَﻠَﯽ ﺃَﺻْﺤَﺎﺑِﻪِ ﻓَﻘَﺎﻝَ ﺃَﻳﱡﱡﻬَﺎ ﺍﻟﻨﱠﱠﺎﺱُ ﺇِﻥﱠﱠ ﺍﻟﻠﱠﱠﻪَ ﺟَﻞﱠﱠ ﺫِﮐْﺮُﻩُ ﻣَﺎ ﺧَﻠَﻖَ ﺍﻟْﻌِﺒَﺎﺩَ ﺇِﻟﱠﱠﺎ ﻟِﻴَﻌْﺮِﻓُﻮﻩُ ﻓَﺈِﺫَﺍ ﻋَﺮَﻓُﻮﻩُ ﻋَﺒَﺪُﻭﻩُ ﻓَﺈِﺫَﺍ ﻋَﺒَﺪُﻭﻩُ ﺍﺳْﺘَﻐْﻨَﻮْﺍ ﺑِﻌِﺒَﺎﺩَﺗِﻪِ ﻋَﻦْ ﻋِﺒَﺎﺩَﺓِ ﻣَﺎ ﺳِﻮَﺍﻩُ ﻓَﻘَﺎﻝَ ﻟَﻪُ ﺭَﺟُﻞٌ ﻳَﺎ ﺍﺑْﻦَ ﺭَﺳُﻮﻝِ ﺍﻟﻠﱠﱠﻪِ ﺑِﺄَﺑِﯽ ﺃَﻧْﺖَ ﻭَ ﺃُﻣﱢﱢﯽ ﻓَﻤَﺎ ﻣَﻌْﺮِﻓَﺔُ ﺍﻟﻠﱠﱠﻪِ ﻗَﺎﻝَ ﻣَﻌْﺮِﻓَﺔُ ﺃَﻫْﻞِ ﮐُﻞﱢﱢ ﺯَﻣَﺎﻥٍ ﺇِﻣَﺎﻣَﻬُﻢُ ﺍﻟﱠﱠﺬِﯼ ﻳَﺠِﺐُ ﻋَﻠَﻴْﻬِﻢْ ﻃَﺎﻋَﺘُﻪُ. 
 ﻣﺠﻠﺪ 4، ﺻﻔﺤﻪ 312-بحار
 
 خلق بخاطر این بوده که  خداوند را بشناسید بلافاصله امام میفرمایندمعرفتی که عبادتش کنید یعنی معرفت مقدماتی لذا در سوال از اینکه معرفت خدا چیست فرمودند معرفت امامِ زمانش ٬در واقع معرفت امام زمان راه دست یابی به راه عبودیت و بندگی خداست 
(این حرف نقدو پاتک حرف است که برخی حالتِ علم و معرفت زدگی پیدا کرده اند و دردشان شده علم و معرفت٬ و عبودیت و بندگی و اطاعت بی چون چرا خداوند متعال را فراموش کرده اند گویندگان این حرف می گویند خداوند عبادت میخواهد نه معرفت ٬عَبده میخواهد نه اَعرف الناس (اشهد ان محمدا عبده و رسوله نه اَعرف الناس ) لذا در جواب سوال شیطان که خلقتنی من النار و خلقته من طین توضیح نمیدهد حتی دربرابر سوال ملائکه که ایا مفسد فی الارض خلق کردی؟ باز توضیح و جواب نمیدهد چون او عبادت و عبودیت میخواهد نه معرفت 
الحمدلله اولا و اخرا و ظاهرا و باطنا
+ نوشته شده توسط جان نثاری علی رضا در یکشنبه بیست و دوم فروردین ۱۳۹۵ و ساعت 19:10 |
🌹
حق نامه 
ایه مثال حق و باطل 
 
حق در قرآن حدود 247 بار٬ 227 بار به صورت الحقّ، 17 بار به صورت حّقا‍ 
 3 بار به صورت حّقه
 به کار رفته است. اما در بيش از دويست مورد مفهوم حقوقي ندارد،
 مثلا گاهي به عنوان صفت براي خداي متعالي استعمال شده است مانند؛ ذلك بأن الله هو الحقُّ
 
حق در قران ٬ خداوند است ذلک بان الله هو الحق 
حق از خداست الحق من ربک 
وزنِ قیامت حق است الوزن یومئذ الحق 
حق و باطل را مردم بهم مخلوط میکنند ولاتلبسوا الحق بالباطل 
اما خداوند 
حق را بر باطل میکوبند تا مغز کوب شود فیدمغه  و چون حق آمد زهق الباطل شود باطل مغزش میترکد لذا در روایات امده ولو عده قلیلی در راه حق مقاوت کنند باطلِ کثیر سفره اش بر چیده شود 
در روایات امده با گناه حق و باطل خود را مخلوط نکنید 
حق حقیقتی وراء مذهب و دین دارد خداوند ناحقی را حتی از انبیاء و اولیائش نمیپذیرد لذاست که سنگین ترین حرفها و چیزها در عالم حق است علی بن ابی طالب  عدل را بیشتر از احسان دوست دارد چون عدل به حق نزدیک تر است 
حق چیزی است که مثال ش در قران اینگونه در سوره رعد  امده 
ما بارانی از اسمان فرو فرستادیم دشتها و ظرفها را پر کرد و سیل و کف به راه انداخت این یک کف 
یک کف دیگر در ظروفی که در ریختگری برای زینت میسازند در ان  طلا و جواهر میگدازند انجا هم یک کفی هست  ولی کف میرود و انچه نفع  به مردم میرساند می ماند این گونه خداوند مثال حق و باطل میزند 
أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَدًا رَابِيًا وَمِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ (١٧)
پس یک کفی است که ریشه  در  اسمانِ  سرنوشت و  قضاء وجود افراد و باران قَدَر سرنوشت بپا میشود فسالت اودیة بقدرها  همان کف و غرور و عُجبی که معاذالله در اثر استعدادهای خدادای حاصل میشود بی خون و دل بدست امده لذا کف  بیشتر ممکن است بکند و اول ذکر شد 
 یک کفی هم در اثر غرور و عجب فضایل تحصیلی و کوششی انسان حاصل میشود
 برخی را از پَرِ قُنداق انسان  دارد برخی را با مدرسه و اموزش و کورهٔ روزگار برای جواهر شدن بدست اورده این دو فضایل جِبلی و کسبی یک کفی دارد فکر میکند جای خبری شده پا را از کلیمش معاذالله بیشتر دراز میکند چه در ذهن چه در خارج بیشتر از ظرف وجودیش پا ذهن و نفس خود را دراز میکند مثل کفی که از ظرفش برامده این باطل است هواست و هوی 
حق که همان اب است و ظرفیت ذاتی و کسبی است می ماند و کف ٬نه مزرعه ی را آبیاری میتواند بکند و نه تشنه ی را سیراب کند بالاخره بر باد است و  سراب است 
هرچی انسان در زندگی به حق نزدیک شود یعنی بدون مصلحت اندیشی به قالب خارجی و تکوینی نگاه کند او حق مدار و نزدیک به الحق است و گاهی خودش هم بوی حق پیدا میکند و خیلی نادر هرجا رو کند حق همان میشود نظیر علی بن ابی طالب که نه تنها حق با علی ست علی هم  با حق است بلکه  هرکجا برود حق همان جاست اللهم ادر الحق حیث دار  
دو سه کلمه ذکر مصیبت 
شاعر چه خوش سروده 
تا ابد جلوه حق و حقیقت سر توست 
معنی مکتب تفویض علی اکبر توست 
فرمود  سر تو که قران میخواند اگر با من حرف نمیزنی با این دختر کوچگ خود  ان که نزدیک است جان بدهد حرف بزن 
بخوان قران چنانچه خواندی 
أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَبًا (٩)کهف 
ایا گمان کردید اصحاب کهف ایات عجیب ماست نه عالم ایات عجیبی دارد سر حسین بن علی بر نیزه رفتن عجب است 
ٌ  زینب اسارت رفتن عجب است 
 قران خواندن سر حسین عحب است 
انا لله و انا الیه راجعون 
الحمدلله اولا و اخرا و ظاهرا و باطنا
+ نوشته شده توسط جان نثاری علی رضا در یکشنبه بیست و دوم فروردین ۱۳۹۵ و ساعت 14:7 |
آن بزرگوار در رفع مشکلات مؤمنان به ویژه طالبان علم و دانشوران بسیار کوشا بود و برای آنها همچون پدری مهربان. در همین زمینه می‌گفت: "در مستحبّات، برتر از زیارت امام حسین سلام الله علیه نیست. و رفع نیاز مؤمنان برتر از آن است و در این زمینه چندین حدیث یافته ام". او به ما اجازه نمی‌داد که نماز شب را ترک کنیم. در یک سفر همراه او بودم. دید که در وقت سحر در خوابم. بالای سرم آمد، مرا از خواب بیدار کرد و پرسید: تو اهل دنیایی یا اهل آخرت؟ او به ما (شاگردان خود) تنبّه می‌داد که از معاشرت‌های غیر نافع و اشتغال‌های مباح حذر کنیم. در یک سفر مرا در حالی دید که بیکار و بی ثمر نشسته ام. به من گفت: نباید بیکار بنشینی. آنگاه مرا به مقابلۀ رساله ای که همراه داشت، فرا خواند. او ما را به کناره گیری از دیگران امر می‌کرد. میان ما با ترک دلبستگی به دنیا و ترک تقیّد به خوردن یا نوشیدنی مخصوص می‌زیست . از خاطرات شاگردان 

+ نوشته شده توسط جان نثاری علی رضا در یکشنبه بیست و دوم فروردین ۱۳۹۵ و ساعت 6:57 |
 
اهمیت تاریخ 
قران قصص زیاد دارد تاریخی در قران با مطالب دیگر فاصله افتاده شده باید ان ایات را یکجا جمع کرد و تکرار ها و علل و سیر بحث انرا با دقت دنبال کرد 
زندگی مثل پازلی یا جور چین بچه هاست که خیلی میچیند و خراب میکند و به مقصد نمیرسد ما با نگاه به تاریخ دیگر راههای اشتباه گذشتگان و چورچینهای تاریخ را تکرار نکنیم اقای لنگرودی از خاطرات  سفری که هند برای مقابله با فرقه ی که تازه درامده بود  داشتند میگفتند که در هند یک ساختمانی هست که اطرافش باز است و دارای ستونهایی هست با وجود اینکه اطرافش دیوار ندارد اگر کسی داخل این ساختمان شود و چهار ستون جلو برود دیگر نمیتواند از ان بیرون بیاید راه را گم میکند یا بلدچی باید بیرونش بیاورد یا میماند تابمیرد 
زندگی هم اینگونه است 
(زندگی کسی که مثل بنی اسرائیل طغیان کردند و خدا را فراموش کردند معاذالله و در بیابان چهل سال سرگردان شدند الا اینکه حرف  بلدچی انبیاء را گوش کنند 
أَرْبَعِينَ سَنَةً يَتِيهُونَ فِي الْأَرْضِ مائده )
 
امیرالمومنین در نامه به امام حسن علیهما السلام توصیه به خواندن تاریخ میکنند که من اگرچه عمر انها را نداشته ام به دلیل اینکه 
فقدنظرت فی اعمالهم و فکرت فی اخبارهم و سرت فی اثارهم حتی عدت کاحدهم 
 
در اعمال گذشتگان نگاه عمیق کردم 
در اخبارشان فکر کردم 
در آثارشان سیر کردم 
لذا مثل یکی از انان شدم 
 
(جالب است که یک گروهی که به شدت با بحثهای تاریخی مخالف است  اهل عامه هستند به دلیل اینکه عدالت صحابهٔ انها زیر سوال میرود و به دلیل تمسک به ایه
تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُمْ مَا كَسَبْتُمْ وَلَا تُسْأَلُونَ عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ (١٣٤) بقره 
انها امتی بودند عمل انها برای انهاست عمل شما هم برای شما ٬شما از عمل انها پرسیده نمیشوید 
 
با استدالال به این ایه میگویند چرا مباحث تاریخی میکنید چرا از صدر اسلام حرف میزنید حرام است در حالی که خود قران اینقدر از امم گذشته و اعمالشان حرف زده اگر حرام است چرا خداوند شرح اعمال فرعونها و نمرودها و دشمنان انبیاء را اورده 
ایه میگوید از شما درباره عمل انها نمیپرسند نه اینکه شما برای ٬عبرت تاریخ نخوانید نه اینکه شما برای فهمیدن حق و باطل تاریخ نخوانید و سرتان را در لای برف کنید 
لاتسئلون مجهول است نه معلوم ٬ یعنی مسؤلیت و عقاب اعمال گذشته بر شما نیست انها  تا حرف از دین میشد میگفتند
 مابال القرون الاولی 
تگلیف امم گذشته چی میشه پدرمان ما چی میشند 
یعنی با این ایه میخواستند جلوی زیر ابی رفتن عده ی را بگیرند که برای بهانه تراشی امم گذشته را عَلم میکردند  نه بحث تاریخی نکن  از گذشته حرف نزن  اتفاقا پند  بگیر از گذشتگان و شما به انبیاء ایمان بیاور تا به عاقبت گذشتگان گرفتار نشی 
قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ سُنَنٌ فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ (١٣٧)ال عمران 
الحمدلله اولا و اخرا و ظاهرا و باطنا
+ نوشته شده توسط جان نثاری علی رضا در شنبه بیست و یکم فروردین ۱۳۹۵ و ساعت 13:51 |
🌹
نگاهی به سخنان حاج اقا طائب
ضرورت بحث تاریخ :
شما به روش قران توجه کنید نه به خود قران که صراحتا ایه داشته باشد تاریخ بخوانید روش قران٬ قصص گذشتگان و انبیاء و تاریخ انهاست این دلیل توجه به تاریخ و اهمیت ان است 
(پس این هم یک راه حجت شناسی است که روش قران حجت است این غیر از بیان قران است روش امام حجت است این غیر از این است که حرف امام حجت است  )
 
 
 نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ هَذَا الْقُرْآنَ وَإِنْ كُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِينَ (٣)یوسف 
در قران برخی قصص را میگوید و میگوید قبلا تو از ان غافل بودی برخی از داستانها را هم نمیگوید تو قبلا از ان غافل بودی 
دلیلش چیست 
من میگویم  داستانهایی که میگوید تو غافل بوده ی در تورات نیامده 
و از انجا که پیامبر اُمی بوده و سر و کار با تورات نداشته مراد امت پیامبر است نه خود حضرت 
این را تحقیق باید کرد که چرا داستانی مثل جریان یوسف که در تورات نیامده فرموده تو از ان غافل بودی نکته دیگه اینکه تاریخ انسان را ازغفلت در میاورد 
 
( این سخن درست نیست قصه یوسف در تورات  در سفر پیدایش ۴۸ امده   
 
 ایه نمیگوید تو این قصه را نمیدانستی بلکه میفرماید غافل بودی یعنی علم داشتی غفلت کرده بودی 
این ایه مثل ایات دیگری که اقای طائب به حدود یک سوم قران میرسانندو میگویند یک سوم قران  تاریخ است 
پر از مسائل معرفت النفسی و اجتماعی و تربیتی و روانشانسی است البته تاریخ هم دارد نه تاریخ به معنی رایج بلکه روح تاریخ و پند تاریخ و بقول قران  عبرت گرفتن ٬ همان که امروز سهمی از تاریخِ امروزی ندارد و در زمرهٔ  اخلاق است   
شاید بتوان وجه غفلت کردن پیامبر از ماجرای یوسف را به درون مایه های پیامبر و یوسف برگرداند پیامبر بر مشرب  وسطی بلکه جوامع الکلم است 
اوتیت جوامع الکلم 
والبته بر مشرب موسی و یوسف و انبیاء بنی اسرائیل نیست چنانچه فرمود 
وَمَا كُنْتَ بِجَانِبِ الْغَرْبِيِّ إِذْ قَضَيْنَا إِلَى مُوسَى الْأَمْرَ وَمَا كُنْتَ مِنَ الشَّاهِدِينَ (٤٤)قصص 
البته او بر مشرب غرب نسیت او زیتونة لاشرقیه و لاغربیة است 
پس امدن این قصه های غربی و یوسفی در قران چه لزومی دارد 
لزومش این است که قران جامع شرق و غرب شود پیامبر فرمودند برخی سورهای قرانی به جای تورات به من داده شده و برخی به جای انجیل و برخی در عوض زبور و برخی را اختصاصی به من داده اند تفضیل داده شده ام 
اگرچه در این سورها حرفهای زده شده لکن از انجا که چینش ایات و سوره ها انتسابش به پیامبر ثابت نیست بحث کردن در این بار فایده چندانی ندارد 
پس پیامبر از قصهٔ یوسف غافل بوده چون بر مشرب یوسف نبوده بلکه میفرمود اگر من جای یوسف بودم مکث در اجابت دعوت مَلِک نمیکردم و شاید به عنوان مثال این جمله را فرموده اند چه بسا مورد دیگری هم بوده به هر حال پیامبر ما انچه یوسف از فضایل دارد دارد لکن یوسفی نیست لذا غافل از اوست اما در امتش یوسفی هست این داستان امده تا راه یوسفیان امتش باشد 
والله العالم الهادی 
الحمدلله اولا و اخرا و ظاهرا و باطنا
+ نوشته شده توسط جان نثاری علی رضا در شنبه بیست و یکم فروردین ۱۳۹۵ و ساعت 12:28 |
 ‏سلام حاج آقا.
دیشب خواب دیدم ک یک خانوم چادری نشسته بود داشت ازم یک سری سوالاتی می پرسید ک جواب میدادم...بعد گفت ک میرسیم ب حفظ خوانی و دست من رو گرفت و روی برگه گذاشت که یک جز انتخاب بشه
من در اون لحظه خجالت کشیدم ک به اون خانوم بگم ک من حفظ نیستم..
و فقط داشتم پیش خودم دعا میکردم ک لااقل از اون قسمتی بپرسه که من بلدم...
شوهر و فرزندم از راه رسیدند و شوهرم وقتی حال مضطرب مرا دید پرسید که چی شده؟منم ماجرا رو گفتم و گفت ک نگران نباش ابتدای آیه رو ک بخونه تو میتونی ادامه اش بدی...
اون خانم شرو کرد ب خوندن یک ایه ک حس کردم درمورد سالمندان بود و احترام بهشون...و بعد از خواب بیدار شدم....
میخواستم بدونم تعبیرش چی میشه...
 
 ‏سلام .این خواب حالت پرونده زندگی شماست نقاط ضعف و قوت زندگی شماست و چه بسا اینده شماست .روی قران و انس با قران توجه کنید درباره سالمندان و والدین توجه خاص کنید این ها بشارت است و هدایت. موفق باشید بر مرضات خدا
+ نوشته شده توسط جان نثاری علی رضا در جمعه بیستم فروردین ۱۳۹۵ و ساعت 12:13 |